البته همه معلمها خوب و مهربانند اما بعضیهایشان استثناییاند. نیرویی دارند که ناخودآگاه توجه دانشآموزان را به خود جلب میکنند، تا آنجا که سختی درس، رفت و آمدهای مداوم و تکالیف ریز و درشت دیگر برایشان مهم نیست. معلمان مهربانی که تلاش میکنند با خلاقیت و دوری از آموزشهای خشک و مستقیم، هم نکات لازم را به دانشآموزان بیاموزند، هم لحظات شاد و فراموش نشدنی برایشان بسازند. ویگوتسکی نظریهپرداز رشد شناختی، بر این باور است که «معلم باید در آموزش موضوعات گوناگون به دانشآموزان، پیشاپیشِ رشد ذهنی آنان حرکت کند؛ یعنی باید همواره یادگیرندگان را با مسائلی روبهرو کند که قدری فراتر از سطح تواناییهای فعلی آنان باشد و به صورت چالشانگیز برایشان جلوه کند» (پناهی و دیگران، 1396: 185).
راب بایا، در کتاب به خاطر آقای تراپت، معلمی دلسوز و توانا را به تصویر میکشد به جای آموختن صرف به دانشآموزان، فرصت تجربه کردن را در اختیار آنها میگذارد تا خود کشف کنند و بیاموزند. «دیویی معتقد است به جای طرح و حل مشکلات معین برای دانشآموزان باید توانایی حل مشکل را در آنها پرورش دهیم.» (پناهی و دیگران، 1396: 188). پیاژه در این باره میگوید: «وقتی به کودکان چیزی میآموزید برای همیشه مانع میشوید که خود آن را اختراع یا کشف کند» (خسرونژاد، 1383: 162).
آقای تراپت معلمی است که هوشیارانه دانشآموزانش را زیر نظر دارد. نه تنها به بهترین روش به آنها درس میآموزد، بلکه به رشد شخصیتی آنها کمک میکند و زندگی کردن را یادشان میدهد. تا جایی که خیلی از دانشآموزان موفق میشوند مشکلات رفتاریشان را اصلاح کنند. همهی اینها به خاطر آقای تراپت است. دانشآموزان این را خوب میدانند و عاشقانه معلمشان را ستایش میکنند. جفری: «آقای تراپت به من یاد داده بود که متفاوت فکر کنم و فقط به خودم فکر نکنم. همیشه در سکوت و احساس گناه بودم ولی بعد شروع کردم به فکر کردن...» (ص216).
زمانی که آقای تراپت در بیمارستان در کما به سر میبرد، بچهها به دیدارش میروند و دسته جمعی برایش اشک میریزند و آرزوی سلامتیاش را دارند. بچهها خوب میدانند هر چه دارند و هر چه به دست آوردهاند به خاطر آقای تراپت است. جسیکا: «اگر به خاطر آقای تراپت نبود، هیچ کدام از این تغییرات اتفاق نمیافتاد. نمیتوانستم به خاطر هیچ چیزی خوشحال بشوم. بدون معلمم هیچ چیز خوشحال کننده نبود» (ص201). آقای تراپت حتی در زمان بیماری و روی تخت بیمارستان هم به بچهها درس میدهد و مشکلاتشان را حل میکند. آلکسیا: «یکدفعه صاحب سه دوست شده بودم. انگار آقا معلم همانطور که توی کما بود داشت کمکم میکرد. خیلی دلم برایش تنگ شده بود» (ص175).
نویسنده ضمن نشان دادن توانایی یک معلم خلاق و تأثیر آموزش درست و اصولی، تلاش کرده است با روایت داستان از زبان دانشآموزان مختلف، درونیات و احساسات هر کدام را در مقابل وقایع داستان و نسبت به آقای تراپت به خوبی به تصویر بکشد. با چنین شیوهی روایتی مخاطب میتواند تأثیر رفتار آقای تراپت بر دانشآموزانش را به خوبی حس کند. این اثر به زیبایی توانسته است ارزش و جایگاه معلم را به تصویر بکشد و نشان دهد رفتار یک معلم تا چه اندازه میتواند در سرنوشت دانشآموزان و حتی اطرافیان آنها تأثیرگذار باشد. و این نکته را یادآور شود که همیشه باید قدردان این تلاشها و زحمات بود. لوک: «آقای تراپت آموزگار ماست. آموزگار یک کلمهی کهن است. آموزگار یعنی معلم» (ص272).
نظر شما